سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مبارز

تاریخچه شین ذن کاراته



با عرض سلام و با آرزوی سلامتی و موفقیت برای کلیه علاقمندانی که در جستجوی یافتن حقیقت هنرهای رزمی می‌باشند.



    تاریخچه کاراته:


قدمت
و عمر دست خالی جنگیدن به قدمت خود بشر (انسان) است. فرم‌های مختلف و مرتب
‌شده دست خالی جنگیدن در سراسر دنیا توسعه پیدا کرده است و هرکدام منعکس
کننده قسمتی از آداب و رسوم ملی می‌باشد. و چیزی که ما کاراته می‌نامیم
یکی از آنهاست.


عقیده همگان بر این است که کاراته از چین ناشی شده و از طریق راه جزایر (ریوکو) به ژاپن آمده است.


در
اوائل قرن هفدهم (اوکیناوا) مورد یورش و فتح ژاپنی‌ها قرار گرفت. ژاپنی‌ها
(اوکیناوا) را بیشتر از 250 سال در اشغال داشته و مالکیت و حمل اسلحه را
به‌منظور جلوگیری از ایستادگی و مقاومت‌ها ممنوع نموده بودند.


بنابراین مردم (اوکیناوا) مجبور شدند به خاطر محافظت خودشان در مقابل چپاول  غارت و همچنین
حمله ژاپنی‌ها به مبارزات غیر مسلحانه روی آورند و در این دوره کاراته
رونق فراوان پیدا کرد و تا اوایل قرن بیستم در خفا تمرین می‌شد.
در سال 1922 (گی‌چین فونا کوشی) پروفسور اهل اوکیناوا کاراته را به ژاپن
معرفی نمود. او به ژاپن دعوت شده‌بود که کاراته را به نمایش بگذارد.
ژاپنی‌ها تحت تأثیر او قرار گرفتند و او را تشویق نمودند که در آن‌جا
اقامت کند و این فن را به آن‌ها بیاموزد. او همچنان عمل کرد تا در سال
1957 در سن 88 سالگی درگذشت.


هرچند
کاراته هم مثل سایر ورزش‌ها در هر جلسه احتیاج به نرمش‌ها و گرم کردن بدن
دارد ولی این ورزش قبل از هر تمرین احتیاج به بعضی آمادگی‌های روحی نیز
دارد. 
  


سوسای اویاما


ماس
اویاما دان 10 و مبتکر کیوکوشین کاراته در سال 1923 در جنوب غربی کره
متولد شد. در سن 9 سالگی شروع به تعلیم گرفتن (کمپو) نمود. در سن 15 سالگی
پدرش او را بــــه  ژاپن فرستاد تا در مؤسسه هواپیمایی جوانان یاماناشی به تعلیم بپردازد. او برای مدت کوتاهی  قبل
از اینکه کاراته را زیر نظر گی چین فونا کوشی بیاموزد، جودو را در مدت
کوتاهی آموخت. ماس اویاما زیر نظر معلمین مختلف کاراته تعلیم گرفت و خیلی
سریع پیشرفت نمود و در سن 22 سالگی موفق به دریافت دان 4 شد.


2سال
بعد در سال 1947 موفق شد که تمام قهرمانان کاراته ژاپن را شکست دهد. دوران
بعد از جنگ جهانی دوم دوران آشفتگی و زحمت برای ژاپنی‌ها بود و در همین
دوران ماس اویاما اغلب دچار مشکلات ناشی از اشغال آمریکائی‌ها بود.
بنابراین در سال 1948 ماس اویاما تصمیم گرفت که به تنهایی در کوهستان به
تمرین و تعلیم بپردازد. او برای مدت طولانی با تمرینات روزانه به قوی
نمودن بدن و قدرت خود مبادرت ورزید. در سال 1950 پس از مراجعت از کوهستان
با یک گاو نر وحشی به مقابله پرداخت و در مبارزات دیگر خود با 51 گاو وحشی
که چهار تای آن‌ها را کشته و شاخ 47 گاو وحشی دیگر را شکست. در سال 1952
به آمریکا دعوت شد و 32 برنامه اجرا نمود. در ایالات مختلف درس داد و در
هفت مبارزه که در مقابل بوکسورها و کشتی‌گیران آمریکائی شرکت نمود به
پیروزی نائل گردید. او مجدداً در سال 1953 به آمریکا رفت و این مرتبه در
شهر شیکاگو در مقابل یک گاو وحشی به مبارزه پرداخت و با جدا نمودن شاخ‌های
گاو در قاره آمریکا نیز بسیار مشهور شد. در سال 1954 او اولین (دوجو) خود
را در (می‌جروتوکیو) افتتاح نمود.


این
دوجو شروع کیوکوشین‌کای‌کان (مرکز کیوکوشی‌کای) بود و در سال 1964 توکیو
هونبو (باشگاه مادر در توکیو) افتتاح شد و سازمان بین‌المللی کاراته تأسیس
شد. امروزه کیوکوشین کاراته در تمام قاره‌های دنیا نفوذ کرده ‌است و در
سال 1979 دومین دوره مسابقات قهرمانی کاراته جهان در ژاپن با شکوه و
موفقیت بی‌نظیری با شرکت 72 تیم از سراسر پنج قاره جهان از جمله تیم ایران
(به سرپرستی یوسف شیرزاد، بنیانگذار کیوکوشین کاراته در ایران و  تنها نماینده سازمان بین‌المللی کاراته ژاپن)
برگزار شد. و هم‌اکنون روزبه ‌روز بر تعداد کسانی که با این سبک اصیل و
علمی کاراته آشنا می‌شوند و سعی در فراگیری آن می‌نمایند افزوده می‌گردد.
به‌طوری‌ که در حال حاضر بیش از ده میلیون نفر در سراسر جهان مشغول آموختن
کیوکوشین کاراته می‌باشند.


کاراته


                             اجرای تکنیک کای تن گری توسط  مجتبی حاجی آبادی  در مسابقات ساری


                                                                                                                           


استقامت و قدرت بدنی


اغلب
سبکهای کاراته از اصول پایه یکسانی استفاده می کنند مثل : درجه بندی-
کمربند- لباس سفید- احترام(اوس-)ایستادنها (داچی) ضربات - دفاع و ... ولی
تفاوت آنها با یکدیگر در چگونگی به کار گیری این اصول می باشد.


 سبکهای
کاراته را به دو دسته ایپون و اوپن یا غیر آزاد و آزاد تقسیم بندی
میکنند.شین ذن یکی از سبکهای  گروه آزاد (اوپن) است در سبک های آزاد توجه
خاصی روی قدرت بدنی و استقامت جسمانی وجود دارد از این رو بعد ازگذشت چند
سال هنرجوی شین ذن دارای اندامی تنومند و عضلاتی بسیار قوی و قدرت بدنی
زیادی خواهد شد. البته علاوه بر مسائل جسمانی در ابعاد معنوی اصولی مانند
نظم و انضباط
 ،
دقت عمل- تمرکزذهنی- ادب و احترام - تواضع و فروتنی و دیگر مفاهیم عالیه
انسانی و اجتماعی به طور مستمر تمرین و آموزش داده می شود.به طوری که در
مقیاس عملی افراد رده بالا (کسانی که مدارج عالیه را در کاراته دارند)از
شخصیت اجتماعی قوی و با اعتماد به نفسی برخوردارند، دارای اخلاق نیکو و
رفتار پسندیده می باشند و اکثرا
" در موقعیتهای اجتماعی خودشان موفق هستند.


به
طور کلی بایستی یا دآور شویم که در تجربه و عمل ثابت گردیده افرادی که به
ورزش کاراته روی می آورند بعد از چند سال چنان شخصیتی والا و ارزشمند در
کنار اندامی زیبا و قدرتمند پیدا میکنند که در حالت عادی انتظار چنین
پیشرفت هائی از این افراد کمتر مد نظر بوده است.


دستیابی
به شرایط ویژه معنوی و روانی کاراته مستلزم احاطه بر توانائیهای فیزیکی و
جسمی است یعنی میبایستی با ممارست و پیگیری مدام اندامهای بدن را به گونه
ای پرورش و رشد داد تا امکان یادگیری فنون و تکنیکهای پیچیده کاراته فراهم
شود.


همه
فنون کاراته بر مبنای علمی استوار است یعنی بنیانگذاران و پیشگامان با دقت
نظر و مطالعه و تحقیق و رفع نواقص هر فن و اصلاح و تکمیل آن در طول سالیان
متمادی و مطابقت آنها با روشهای علمی. پزشکی و حرکت مفاصل، کاراته را به
شیوه امروزین به دست ما رسانده اند هرچند گاه نیز یک استاد با دیدی
کارشناسانه و ارائه نظری تازه در باب یک یا چند حرکت با تکیه بر مفاهیم
علمی کاراته را متحول نموده اند کانچو یوسف شیرزاد مبتکر سبک شین ذن
کاراته یکی ازاین بزرگان  است، شین ذن به معنای
حقیقت تمرکز و آن اشاره به این دارد که انسان با غلبه فیزیکی براندامهای
جسمش ودستیابی به یک قدرت فنی وتوان بدنی فوق العاده بایستی به اعتلای روح
وروان وابعاد معنوی خودش بپردازد تابه کمال برسد چون کلیه اصول کاراته
دارای منطق علمی است پس یادگیری وآموزش آن نیز بایستی براساس روشهای علمی
وتربیت بدنی صورت گیرد تابهترین بازده وکارائی حاصل شود چه عدم توجه
  به مطالب علمی ورزش امکان کژروی و وارد آوردن آسیب وناراحتی را به دنبال
خواهد داشت بطور مثال درحدود 6ماه طول می کشد تاعضلات- تاندونها و مفاصل
یک فرد مبتدی از نظر فیزیکی آمادگی لازم راپیدا کند تامربی بتواند فنون
خاص ودروس اصلی کاراته رابه وی آموزش دهد لازمه این مهم حضور مرتب وبی
وقفه هنر جو در طول این مدت است البته اگر کسانی سابقه تمرینات ورزشی در
رشته دیگری را داشته باشند مدت آمادگی جسمانی آنها کاهش خواهد یافت.


مراحل اولیه تمرین


1- بدن سازی


در
سبک شین ذن به قدرت بدنی و استقامت جسمانی یک هنرجو اهمیت زیادی قائل
میشوند .از اینرو تمرینات کلاسیک زیادی در طی جلسات مختلف صرف این مهم
میگردد.


برای
اینکه فردی بتواند تکنیکهای کاراته را اجرا کند و مهارت در اجرای این فنون
پیدا نماید باید اولا عضلات گوناگون بدنش تحت تمرینات مختلف تقویت شوند
این عضلات به طور کلی عبارتند از : 1- عضلات کمر و اطراف ستون فقرات -
کتفها- عضلات بازوو ساعد و انگشتان دست - عضلات گردن و شانه - عضلات شکم
عضلات سینه و زیر بغل - عضلات کپل ها و ران - عضلات ساق و پا و کف پا.


در طول ساعتها تمرین این عضلات به کار گرفته شده وتقویت و تربیت فیزیکی میشوند و بعد از استحکام مناسبی برخوردار خواهند شد.





شعر کوثر

  سلام ای زاده   زهــرای اطهر                                 سلام ای مقتدا تفسیر کوثر
وجودت سایه گستر بر سرم شد          قـدومت قوت جــان و  دلم شد
ز تو وجد و نشاط آید به دلها          تو باشی آیت حق، شوق فردا
قدم بر دیده نه . از دلنوازی          که تا گویم حدیث سرفرازی
شب ظلمانی وبیداد شاهـــی          سپیده سر زد وبگشود راهی
زمانی شب پرستا ن چیره بودند         هــمه گلــها کبود وتــیره بودند
خدا رحمش بر این ویرانه آمد          خمــینی  ساقی و مستانه  آمد
خمینی رهگشای این سفر بود           جهان در جبهه وخطی دگر بود
دراین ره عاشقانی پرگشودند         بقا را جز فنا در حق ندیدند
مرا باشد در این ره افتحاری       ز قدیسان مرا باشد نگاری
منم فرزند ورهپوی شهیدی        که ره بگشوده درآن ناامیدی
پدر رفت و غمش در دل نهفتم        خمینی بود از پا چون بـیفتم
خمینی رفت و تنهامان رهــا کرد        جهان برما چراغ اینسان جفا کرد
ازاین غم هرکسی طعنی به ما زد       لطیف اما به دل نقش  تــرا زد
تو پـرچم را گرفــتی تــا سـپاری       به دست صاحبش او را تو یاری
منم  فرزند جان برکف سپاهی       از او تنها به یادم هست نگاهی
نگاهـــش تا ابد باشد چراغــــم        چودستت بر سرم باشد چرا؟غم
به پیمان شهیدان مانده ام من        به امرت رهبرا آماده ام  من
اگر از هجرتش قلبم شکسته         اگر روح خدا از ما گسسته
به گفتارت دلم حبل المتین است       خمینی در وجود تو یقین است
به جز تو مرجعی ما را نباشد       چو باشی تو غم از خارا نباشد
پس از او آشنا با ما تو هستی        یتیمان را پدر اینک تو هستی
پدر جان رنج بی حد من کشیدم        من از نامحرما ن حرمان چشیدم
کنون در  دولت پیروز محمود        غم دیـرینه ام گردیده بهـبـود
به دنیا گر کسی با ما نباشد        بسیجی با علی تنها نباشد
چو( طوفان)خموش دل رسته ایم ما      به فرمانت همه بنشسته ایم ما
                                

                                     نوشته شده توسط طوفان     



 

 



 

 

خاطراتی از شهید باکری

1- سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به م نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشه ی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست می رد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند « مهدی باکری.»

2- رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به م گفت « زندگی ای که من می کنم سخته ها .» گفتم « قبول.» برای همه کاراش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم می خورد. مطالعه خیلی می کرد. خیلی وقت ها می شد روزه می گرفت. معمولا همان روزهایی هم که روزه بود می رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دونفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا می گرفتیم، دو نفری می خوردیم .خیل وقت ها می شد نان خالی می خوردیم. شده بود سرتاسر زمستان ، آن هم توی تبریز ، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد.کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نمکند چند لا چند لا پتو و فرش و پوستین می انداختیم زمین.

3- سال پنجاه و شش پادگان ارومیه خدمت می کردم. آمدند گفتند « ملاقاتی داری.» مهدی بود. به م گفت « باید از این جا دربری.» هر طور بود زدم بیرون. من را برد خانه ی عمه ش . کلی شیشه ی نوشابه آن جا بود . گفت« بنزین می خوایم.» از باک ژیانم بنزین کشیدم بیرون. شروع کردیم کوکتل مولوتف ساختن. خوب بلد نبودم اما مهدی وارد بود. چند تایش را بردیم بیرونشهر و امتحان کردیم. ازش خبری نداشتم. کوکتل مولو تف هایی را هم که ساخته بودیم ندیدم . دو – سه روز بعد شنیدم مشروب فروشی های شهر یکی یکی دارد آتش می گیرد. حالا می فهمیدم چرا ازش خبری نیست.

4- همان اول انقلاب دادستان ارومیه شده بود. من و حمید را فرستاد برویم یک ساواکی را بگیریم.پیرمرد عصا به دستی در را باز کرد. گفت « پسرم خونه نیست.» گزارش که  می دادیم، چند بار از حال پیرمرد پرسید . می خواست مطمئن شود نترسیده.

5- دختر خانه بودم. داشتم تلویزیون تماشامی کردم . مصاحبه ای بود با شهردار شهرمان . یک خورده که حرف زد، خسته شدم سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می زد. باخودم گفتم« این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست.» بلند شدم و تلویزیون را خاموش کردم . چند وقت بعد همین آقای شهردار شریک زندگیم شد.

6- بعد از مدت ها آمده بود خانه ی ما. تعجب کردیم. نشسته بود جلوی ما حرف های معمولی می زد. مادرم هم بود. زن داداشم هم . همه بودند یک کمی میوه خورد و بلند شد که برود. فهمیده بودم چیزی میخواهد بگوید که نمی تواند. بلند که شد. ما هم باهاش پاشدیم تا دم در . هی اصرارکرد نیاییم . اما رفتیم؛همگی . توی راه رو به م فهماند بیرون منتظرم است . به بهانه ی خرید رفتم بیرون . هنوز سر کوچه ایستاده بود. به من گفت «آقا مهدی را می شناسی؟ مهدی باکری؟ می خواد ازت خواستگاری کنه ! به ش چی بگم؟» یک هفته تمام فکر می کردم . شهردار ارومیه بود. از سال پنجاه و یک که ساواکی ها علی شان را اعدام کرده بودند، اسمشان را شنیده بودم.

7- خواهرش به ش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»

8- از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارم مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایمفرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس به ش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.»

9- روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد ، گفتم « اینم آقا داماد . کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.

10- هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم به م گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم.